• 1390/03/08 - 13:02
  • 29
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه
کسب یک موفقیت دیگر این بار توسط شاعران جوان

حضور موفق در کنگره استانی شعر انتظار

شاعران جوان دانشگاه با کسب 3 رتبه از 5 عنوان برتر نخستین کنگره دانشجویی شعر انتظار خوش درخشیدند.

شاعران جوان دانشگاه با کسب 3 رتبه از 5 عنوان برتر نخستین کنگره دانشجویی شعر انتظار خوش درخشیدند.

به گزارش روابط عمومی معاونت دانشجویی فرهنگی در این کنگره استانی که به میزبانی دانشگاه پردیس برگزار شد،اثر آقای سید علی زرگر و آثار خانم ها شیما گلوردی و زهرا حبیبی در بین 5 اثر برتر جشنواره قرار گرفت.

مجموعه معاونت دانشجویی فرهنگی موفقیت حاصله را به شاعران جوان دانشگاه تبریک گفته و توفیق خدمتگزاری به وجود نازنین حضرت حجت (ارواحنا فداه) را برای این عزیزان از خداوند متعال خواستار است.

 

 

برای از تو سرودن کمی دعا کم داشت             کسی که عشق شما را  ز لحظه ها کم داشت

کسی که دست نیازش به سوی مردم بود         کسی که درد دلش یک گره گشا کم داشت

نشت شعر بگوید ولی نشد ، آخر-                   برای قافیه هایش بهانه را کم داشت

نشد که پر بزند تا به جمکران برسد                   که بال های به عشق تو مبتلا، کم داشت

دخیل بست غزل را به گنبد آبی                        فقط نگاه شما را به ماجرا کم داشت

و نا گهان غزلش پر گرفت در ظلمت                   که راه او کمی از نور آشنا کم داشت

و بعد دید خودش را نشسته در خلوت                و با خیال شما گرم گفت و گو،صحبت

بلند گفت بدانید حاجتی دارم                           و الغرض گره افتاده بی تو در کارم

مرا همیشه امید زیارتی بوده ست                   دعای عهد مرا هم حکایتی بوده ست

اگر چه دست من آخر به دامنت نرسد               که دست هرزه گیاهی به گلشنت نرسد

ولی چگونه توانم که دست بردارم                    که با خیال وصال تو عالمی دارم

کدام گوشه ی کعبه نماز می خوانی؟               که قبله گاه منی و چه خوب می دانی-

کبوترانه برای تو شعر می بارم                          و بی حضور شما تکیه گاه کم دارم

بگو که می شود آیا ببویمت آقا؟                        و می شود که ببینم تو را؟ بگو آیا؟

و گفت و گفت غمش را که بی نهایت بود              و این که از تو سرودن براش عادت بود

همین که چشم به هم زد قلم به دستش بود        و وزن شعر و غزل زیر و بم به دستش بود

کسی درون دلش هی خدا خدا می کرد                مدام قافیه ها را ز هم جدا می کرد

که یک غزل بنویسد که از همه بهتر...                   و عاقبت غزلش را نوشت در دفتر:

"برای از تو سرودن کمی دعا کم داشت                 کسی که عشق شما را ز لحظه ها کم داشت"     

شيما گل وردي/ قم                            

 

 

 

 

بابای منتظر

 

هر هفته در ظهورتان تأخیر می شود

بیچاره بابایم که دارد پیر می شود

بابا به راه بوده است هر جمعه ندبه اش،

دارد ز دستتان کمی دلگیر می شود

وقتی که صبر می کند تا لحظه ی غروب

اما دوباره در فرج تأخیر می شود

بابا دچار حالت تردید می شود

وقتی دعای ندبه بی تأثیر می شود

وقتی به دست مردم دنیاپرستمان

احساس خوب منتظر تحقیر می شود

آقا فقط به خاطر بابای من بیا

این جمعه هم گذشت دارد و دیر می شود

 

 

زهرا حبیبی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نذر حضرت ولی عصر (عج )

 

 بي وقفه و بدون امان گريه مي كنم

من پا به پاي چشم جهان گريه مي كنم

 

يك چيز اين زمان پر از التهاب نيست

در آسمان من خبري از شهاب نيست

 

اين كاغذ مچاله دل پاره ي من است

هر جمعه انتظار، فقط چاره ي من است

 

در خاطرم تجسمي از نور مي كشم

طرح تو را سواره اي از دور مي كشم

 

باور نمي كنم كه نگاهم نمي كني

 آيينه اي تحمل آهم نمي كني

 

اين جا پياله ها همگي از تهي پرند

آشوب ها منتظر يك تلنگرند

 

 

در شهر يك نفر به خدا اهل درد نيست

حتي اگر غلط نكنم شبه مرد نيست

 

ديگر به لب رسيده همين نيمه جان من

دندان كارد بريده دگر استخوان من

 

لبريز گشته است خدا اشك كاسه ها

بنگر چگونه تشنه ي موج اند ماسه ها

 

من مرده ام بگو كه مسيحاي من كجاست؟

خورشيد مانده در پس يلداي من كجاست؟

 

ديگر براي بارش چشم ها بهانه نيست

گيرم بهانه هست نشاني ز شانه نيست

 

پيراهن ظريف حيا نخ نما ولي

افسوس ،شهر خفته و خياط، خانه نيست

 

 

در حسرت طلوع تو شبها نخفته ام

اما هنوز هم خبري در كرانه نيست

 

اي نازنين سياوش، دوران بيا که ما

خاكستري شديم و برايت زبانه نيست

 

اعجاز مي كند به دم آخر، مسيح من

سوگند مي خورم كه دروغ و فسانه نيست

 

در كوچه سار شهر ولايت قدم زدم

از تك پلاك كوچه آخر نشانه نيست

 

اسپند روي آتش و چشمان ما به راه

دل در دل سپهر و زمين و زمانه نيست

 

هر جمعه تا سپيدي خورشيد مي زند

چشمم دوباره پنجره را ديد مي زند

 

 

قلبم غروب جمعه چه  ناجور مي زند

گويي دلم براي كسي شور مي زند

 

من خسته از زمانه از اين هفته هاي نحس

از جمعه هاي بي خبري جمعه هاي نحس

 

دنيا چرا ستاره بختت سهيل شد؟

عمرم به پاي بخت بدت حيف و ميل شد

 

گويي كمر به كشتن من بسته روزگار

آخر ببين چه مي كشم از دست روزگار

 

چشمم درون آتش تنهايي ات گداخت

اي كاش راه عشق تو را ديده مي شناخت

 

راهي كه مي رويم پر از ناله و غم است

اينجا جهنم است خدايا جهنم است

 

 

خورشيد من براي چه افتاده در محاق؟

كي مي رسد زمان وقوع يك اتفاق ؟

 

يك اتفاق تازه كه غوغا به پا كند

در كاخ های ظلم و ستم كودتا كند

 

تقويم ها به جمعه ی دلخواه مي رسند

اوقات خوش دومرتبه از راه مي رسند

 سيد علي زرگر/دانشگاه  علوم پزشكي قم

 

 

 

  • گروه خبری : اخبار معاونت دانشجویی
  • کد خبر : 4964
کلمات کلیدی